ناله کــن ای دل که ماه ماتــم است
سینه ها پر سوز و دلها پر غم است
گریـه کـن ای دیــده چون ابـر بهـــار
گر نـــداری اشــک، خـون دل ببــــار
درشگفتـم این غـم عظمای کیست
کز غمش روحالامین هم، خون گریست
لشگر غم گشته در دلها مقیم
روی داده، رویدادی بس عظیم
بس که میباشد عظیم این رویداد
چرخ گــردون هم زچرخـش اوفتـــاد
این چه غوغایی است کز گردون گذشت
در تزلزل اوفتاده کوه و دشـت
عالمی آتش زده چون صاعقه
بس که میباشد عظیم این واقعه
از تـأثـر دیــده ریــزد ژالـههـا
وز تأسف خیزد از دل نالهها
رشته غم این تار دردآلود را
کز شرار خود بسوزد پود را
سینهها را سوز اجباری بود
چشمها را چشمهها جاری بود
این چه شور و این چه آشوب و غم است
ایـن چه درد و این چه رنـج و ماتــم است
این چه نوحه این چه شور و شیون است
کز بیان آن زبانها الکن است
سوز دل را درد چاره میکند
قلبــها را پــاره پــاره میکند
حسن ژولیده نیشابوری